خانه | ارتباط با پرنسس | مشخصاته پرنسس | پارسی یار | طراح قالب

  • کل بازدیدها: 636506
  • بازدید امروز: 12
  • بازدید دیروز: 14
  • با دستای خسته نوشته بهار خانم

    داستان های کوتاه کوتاه کوتاه

    یکشنبه 86 بهمن 14  ساعت 2:13 عصر

    " لاله ، می تونی یک راز رو نگه داری ؟ "

    " معلومه "

    " به خون قسم می خوری ؟ "

    " ببین ندا ... "

    " آهان دکتر، بادم رفته بود. از وقتی که خانم دکتر شدی ، دیگه راه و رسم زندگیت خیلی بهتر از ما شده."

    لاله آهی کشید و دستش را دراز کرد. وقتی تیغ چاقوی دوستش سرخ شد. ناله ای کرد و چهره درهم کشید.

    " خب رازت چیه ؟ "

    خون بین انگشت شست هردو جریان یافت.

    " لاله . . . می دونی، من ایدز گرفته ام رفیق"

     

    ****

     وقتی چند لحظه پیش از شروع پرده اول، ستاره نمایش افتاد و مرد، کارگردان گفت: مرد موقع برگشتن به اتاق خواب گفت : (( مواظب باش عزیزم، اسلحه پر است.)) زن که به پشتی تخت تکیه داده بود گفت: (( این را برای زنت گرفته ای ؟ ))نه، خیلی خطرناک است، می خواهم یک حرفه ای استخدام کنم )) من چطورم ؟ )) مرد پوزخندی زد: (( بامزه است، اما کدام احمقی برای آدم کشتن یک زن استخدام می کند؟ )) زن لبهایش را مرطوب کرد، لوله اسلحه را به سمت مرد گرفت.زن تو ))

    سقوط یک فرشته

    آفتاب تازه زده بود. هنوز آسمون کامل روشن نشده بود، که چند تا ابر پشت سرهم سوراخ شدن. یه چیزی خورد زمین، سنگی نبود ، آخه صداش تپ بود.آفتاب که کمی بالا اومد و مردم مثل لاک پشت سرشون رو از توی لاکشون بیرون آوردن ،توی زمین ولُ شدن ، یه غریبه رو دیدن از سر فضولی دورش جمع شدن . صدای پچ پچ بلند شد....این چیه؟!حیوونه ؟!!آدم ؟!؟!پرنده ست ؟!عروسک ؟! موهاش طلایی بود . بالاش سفید مثل کبوترا ، از شرم وحیا سرشِ پایین بود ، زخمی ، خونی ، مجروح بود .کسی جرات نداشت بهش نزدیک بشه . داشت گریه می کرد ،که یکی اومد جلو دستش رو دراز کرد ، بهش گفت : تو هم سقوط کردی؟

     

    (( نمایش باید اجرا شود.)) امشب به جای بازیگر کارآموز، ستاره نمایش باید نقش نعش را بازی کند. بازیگر کارآموز به سرعت تغییر لباس داد. اجرای او عالی بود. ستاره آخرین نقشش را بی نقص بازی کرد. بازیگر کارآموز موقع تعظیم در برابر طوفانی از کف زدن های پرشور، سرنگی را که در جیب داشت، لمس کرد

     


      هدیه شما به پرنس  ( )


    لیست کل یادداشهای پرنسس کوچولو

    بازگشت دوباره
    تعطیل شد
    تولدم مبارک
    پطروسه فداکار خسته شده....
    مهدی اخوان ثالث
    بازی کودکانه
    نانوشته ها
    تنهای تنها(از نوشته های خودم)
    هزیان های پرنسس
    داستان های کوتاه کوتاه کوتاه