
بهار خانم
ما ، در هیات پروانه ی هستی ، با همه ی توانایی ها و تمدن هامان شاخکی بیش نیستیم ! برای زمین هفتاد کیلو گوشت با هفتاد کیلو سنگ هیچ تفاوتی ندارد . یادمان باشد کسی مسئول ِ دلتنگی ها و مشکلات ما نیست ! اگر ردِ پایِ دزد آرامش و سعادت را دنبال کنیم سرانجام به خودمان خواهیم رسید که در انتهای هر مفهومی نشسته ایم و همه ی چیزهای تلنبار مربوط ونامربوط را زیر و رو می کنیم**
نه ماهم بود که به دنیا اومدم اما نامردا این نه ماه رو توی اون هاگیر واگیری مالوندن و سنم رو از صفر شروع کردن(اگه میخوای بیشتر از من بدونی روی شناسنامه ی پرنس بالای صفحه کلیک کن)
با دستای خسته نوشته بهار خانم
تنهای تنها(از نوشته های خودم)
|
یکشنبه 86 بهمن 21 ساعت 4:24 عصر |
|
اول یک خبر خیلی خوب دارم:
و دوم اینکه باز هم با یک شعر از خودم اومدم این شما واین هم تنهای تنها... پشت این پنجره ها "ها"کرد و رفت ارزوی بهترین ها کرد و رفت من هنوز چشمم به خط جاده هاس او مرا تنهای تنها کرد و رفت در سرای زخمیه باغه غزل دفتره شعره مرا تا کرد ورفت رفتنش حل معماها نبود او کجا فکر معما کرد ورفت از هوای شرجیه چشمانه من مثله ابری پا به ان پا کرد و رفت بی حضورش باز دل بی پنجرس او عظیمت سوی دریا کرد ورفت در میان دل نوشتن های من وازه های اشک پیدا کرد ورفت باغ قلبم از درختان پر شده او رفاقت با تبرها کرد ورفت شکله قلبی رو تن پنجره هاس پشت این پنجره ها "ها" کرد روفت
![]() | |
| هدیه شما به پرنس ( 68) | |
![]()
لیست کل یادداشهای پرنسس کوچولو
|